loading...
شبستان
هادي برومند بازدید : 199 سه شنبه 04 مهر 1396 نظرات (0)

فرض بگیریم توسط یک کرم چاله نزدیک یک سیاهچاله شده و وارد سیاهچاله شده اید.

بعد از گذشت افق رویداد دیگر راه برگشتی نیست.

ماهیت سیاهچاله جاذبه است.

آیا جاذبه ای که نور را میبلعد و احتمالا زمان را میبلعد، با موادی که رویش است چه میکند.میبلعد و زمین گیر میکند تا کجا.بالاخره جسمی هست که به کف چسبیده باشد .

آن چیست؟ خود جاذبه مطلق؟ 

پس اجسام تجزیه و از بین رفته به کجا رفتند؟

یعنی دود شدند و رفتند؟

دودشان کجا رفت؟

چه شدند؟

فرض بر این هست که زمان مکیده میشود.

اگر قصد ندارید به کف سیاهچاله بخورید نگشتتان را در گوی زمان کنید.

الان این را میخوانید و زمان میگذرد.

آن چیست که میگذرد....زمان چیست که به جلو میرود....حتما چیزی هست.حال که در سیاهچاله جسم شده انگشتتان را به گوی زمان بزنید.زمان جا به جامیشود.آینده....گذشته....

اما چیزی که در دام سیاهچال است چگونه به بیرون درز میکند؟

آیا از همان امواج رادیویی؟و تنها نجات یابنده سیاهچال؟

پس اگر نجات یافتید با همان سیاهچال و موج به زمین بازگردید و زمان آزاد شده در تنظیمی که کرده اید خواهد بود و از حالت جسم خارج خواهد شد.

اما این که میرود چیست....آیا کپی ها بینهایت بار ساخته شده اند توسط آیندگان و شما فقط یکی از بینهایت کپی خود در زمانهای موازی و مختلف هستید؟

یا فقط یک نفر اگر گوی زمان را بزند کافیست تا ما در زمان تغییر کنیم و خودمان یکی هستیم و اصل....

و آن یک نفر چه خواهد کرد....تا زمان کرم چاله یافتن صبر میکند؟

خاطرات چیست.چگونه با ذهن عجین شده  است و رونده هست اگر ما کپی بینهایت خود نیستیم؟....

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه